کد مطلب:33541 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

موعظه و یقین











درس پنجم 68/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

در شرح نامه ی امیرالمومنین (ع) به فرزندشان بودیم. در نوبت پیشین درباره ی صفت «تاجر الغرور» یا «سوداگر غرور بودن» سخن گفتیم. كه چگونه است كه آدمی در این دنیا- بدون آنكه ملامت و مذمتی متوجه او باشد- بازرگان غرور است، یعنی غرور می خرد و می فروشد و در چراغ معیشت، زیت غفلت می ریزد. و گفتیم كه چگونه است كه حیات این جهانی ما همانطور كه در گرو دانسته هایمان است، به ندانسته هایمان نیز قائم می باشد. شكل معیشت ما با معلومات و مجهولات مان- هر دو- متناسب است و در بسیاری از موارد، این مجهولات هستند كه معیشت ما را به نحو خاصی سامان می دهند. ندانستن عاقبت امور، ندانستن عیب كارها، ندیدن خللها و

[صفحه 112]

رخنه ها و گرم بودن و تكاپو در بازی زندگی، همه از مصادیق غفلت ناگزیری هستند كه بر زندگی ما آدمیان محیط است و آن را در چنگ خود می فشارد. تا هنگامی كه حیات خاكی و معیشت این جهانی برپاست، آن غرور و غفلت نیز پابرجاست، بلكه آن غرور و غفلت است كه این حیات را پا برجا می دارد.

در این نوبت به شرح دنباله ی كلام مولا (ع) می پردازیم:

اما بعد فان فیما تبینت من ادبار الدنیا عنی و جموح الدهر علی و اقبال الاخره الی ما یزعنی عن ذكر من سوای و الاهتمام بما ورائی، غیر انی حیث تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی، فصدفنی رایی و صرفنی عن هوای، و صرح لی محض امری فافضی بی الی جد لا یكون فیه لعب و صدق لا یشوبه كذب. و وجدتك بعضی بل وجدتك كلی حتی كان شیئا لو اصابك اصابنی و كان الموت لو اتاك اتانی، فعنانی من امرك ما یعنینی من امر نفسی فكتبت الیك مستظهرا به ان انا بقیت لك او فنیت.

این عبارات نشان می دهند كه این نامه قاعدتا در اواخر عمر امام (ع) یعنی در دوران كهولت و پیری ایشان نوشته شده است و این تاریخ نامه را كه پس از جنگ صفین ذكر شده است، تایید می كند:

من از گذشت دنیا و سركشی روزگار و روی آوردن آخرت چیزها دیده ام و آموخته ام كه مرا از پرداختن به دیگران باز می دارد، اما چون علاوه بر غم مردم و اهتمام به امور مردم به امور خودم نیز توجه دارم، این اهتمام موجب شد كه ضمیر و عقل من با من راست بگوید[1].

و مرا از هوی و هوس باز دارد و حقیقت امر را به روشنی برای من

[صفحه 113]

بنمایاند، مرا از بازی بیرون بكشد و به امر جدی مشغول دارد و راستی ای را كه در آن دروغ نیست، با من در میان بگذارد، هم روی آوردن آخرت، هم پشت كردن دنیا، هم تجربه های من در این جهان و هم همراهی و راست گویی رای من، اینهمه مرا به فكر تو انداختند كه تو را نیز در تجربه ی خودم سهیم كنم و آنچه را كه دانسته ام و یافته ام با تو در میان بگذارم. دیدم تو پاره ای از منی، بلكه تو همه ی منی. تو چنانی كه اگر حادثه ای به تو برسد گویی به من رسیده است و اگر مرگ تو در رسد، گویی مرگ من در رسیده است. با بودن چنین نسبت و ارتباطی میان من و تو، هر چه به تو مربوط می شود گویی به من مربوط است، لذا این نامه را برای تو نوشتم و امیدوارم كه این نامه برایت سودمند بیفتد- چه من بمانم و چه نمانم.

تا اینجا مقدمات نامه به پایان می رسد. از این جا به بعد، امام (ع) مواعظ و توصیه های خود را آغاز می كنند:

فانی اوصیك بتقوی الله ای بنی و لزوم امره و عماره قلبك بذكره و الاعتصام بحبله. و ای سبب اوثق من سبب بینك و بین الله ان انت اخذت به؟ احی قلبك بالموعظه و امته بالزهاده و قوه بالیقین و نوره بالحكمه و ذلله بذكر الموت

فرزندم تو را به تقوای الهی توصیه می كنم و توصیه می كنم كه به انجام اوامر و نواهی پروردگار ملتزم باشی و دل خودت را با یاد خداوند آباد كنی و به ریسمان خداوند چنگ تمسك بزنی و كدام ریسمان از ریسمان خداوندی استوارتر و محكمتر است؟ دل مرده ی خود را با موعظه زنده كن و نفس سركش را با زهد بمیران و دل ناتوان را با یقین نیرو بخش و جان تاریك را با حكمت روشن كن و دل سخت را با یاد مرگ نرم كن.

[صفحه 114]

اینها، نخستین توصیه های امیرالمومنین (ع) به فرزندشان است.

در باب «تقوی» و توصیه ی امام (ع) به پارسایی سخن بلندی نمی گوییم، چرا كه ایشان خود در مقام دیگری امر تقوی را بخوبی شكافته اند و خصائل و اوصاف پارسایان را به شرح آورده اند و ما نیز پیشتر به توضیح آن كلمات توفیق داشته ایم. لذا برای آگاهی تفصیلی از بیانات امام (ع) در باب تقوی می توان به خطبه ی متقین و نیز شرح «اوصاف پارسایان» مراجعه كرد.


صفحه 112، 113، 114.








  1. این معنا موافق آن است كه اصل را فصدقنی بخوانیم. اما اگر فصدفنی بخوانیم معنی چنین خواهد شد: این اهتمام رای مرا باز گردانید.